صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
1 سال قبل
0

معنی واژگان درس «کاوۀ دادخواه»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

باستان

گذشته، دیرین

نظیر

مانند

درفش

پرچم، بیرق

برافراشت

بلند کرد

معرّب

عربی شده

مظهر

نماد

دیوزاد

دیو زاده

مایه

موجب

خوالی

غذا

خوالیگر

خورشگر، آشپز

چالاک

چابک، زبر و زرنگ

خورش

غذا

پروردن

پرورش دادن

بهروزی

خوشبختی

فرزانه

دانا، پر دانش

علاج

درمان

تسکین

آرام کردن

پرداختن

مشغول شدن

کهتر

کوچک تر

مهتر

بزرگ تر، رئیس

مهترزاده

بزرگ زاده

دیوان

بارگاه

خورشگر

آشپز

تجسّم

مجسم کردن

منش

خوی، سرشت

خبیث

پلید

ضرب

زدن

گرز

چماق

بیم

ترس

خواندن

صدا کردن

تعبیر

گزارش

زبونی

خواری

بدمنش

بدخو، بدسرشت

ایّام

روزها

سپردن

واگذار کردن، دادن

نهانگاه

مخفی گاه

بالیدن

بزرگ شدن

جفا

ستم

عزم

قصد

فرودست

زیردست

بیداد پیشه

ستمگر

چیرگی

ستم

زیستن

زندگی کردن

گویا

آشکار

ناگزیر

ناچار

برانگیخت

تحریک کرد

قیام

خیزش

انجمن شدن

گرد آمدن، انبوه شدن

چو

هنگامی که

شهریار

شاه

نهان

پنهان

کردار

رفتار

فرزانه

دانشمند، دانا

مهتر

بزرگتر، رئیس

خوار

پست و بی ارزش

جادو

جادوگر

جادوی

جادوگری

گزند

آسیب

برآمد

گذشت

دراز

طولانی

فش

مانند

اژدهافش

مانند اژدها

بُد

بود

گشودن

باز شدن

موبد

روحانی زردشتی

با گهر

با اصل و نسب

نهان

پنهان

بخرد

خردمند

نکِشت

نکاشت

همداستان

موافق، همرای

بیم

ترس

راستان

راستگویان

گواهی

شهادت

برنا

بالغ، جوان

یکایک

ناگهان

درگاه

بارگاه

شاه

منظور ضحاک

خروشیدن

فریاد

دادخواه

شاکی، حق جو

برآمد

بلند شد

ستم دیده

کاوه

بر

کنار

نامدار

سرشناس

دادخواه

شاکی، حق جو

دژم

خشمگین

به روی دژم

خشمگینانه

برگوی

بگو

بدو

به او

بی زیان

بی آزار

بباید

لازم است

گر

یا

آوری

بی گمان، به طور قطع

داستان

موضوع

داوری

قضاوت

بهر

نصیب، بهره

کشور

اقلیم

شمار گرفتن

حساب پس دادن

بدان

بوسیله

مگر

شاید

شمار

حساب، پاسخ گویی

پدید آید

آشکار شود

گیتی

جهان

همی داد باید

باید می دادی

چون

چگونه

انجمن

مجمع، گروهی از مردم

کان

که آن

بنگرید

نگاه کرد

شگفت آمدش

تعجب کرد

باز دادن

پس دادن

بدو

به او

اندر

در

گوا

شاهد

بفرمود

خواست

گیهان خدیو

خدای جهان

چو

هنگامی که

محضر

استشهادنامه

سبک

سریع

خروشید

فریاد زد

گیهان

کیهان، جهان، گیتی

خدیو

شاه

گوا

گواه، شاهد

براندیشیدن

ترسیدن

جستن

پریدن

دریدن

پاره کردن

سپَردن

طی کردن

انجمن گشت

جمع شد

شد

رفت

درگاه

بارگاه

برخروشید

بانگ زد

فریاد

کمک

سراسر

همه

خواند (نخست)

طلب کرد

داد

حق و عدالت

خواند (دوم)

فراخواند، دعوت کرد

پشت

ضد

پشت پا

روی پا، سینۀ پا

زخم

ضربه

راست

مستقیم

خروشان

با بانگ و فریاد

نامدار

سرشناس

کاو

که او

بند

فریب و افسون

پوییدن

دویدن، حرکت کردن

مهتر

بزرگتر، رئیس

آهرمن

اهریمن

جهان آفرین

آفریدگار

اهریمن

خرد خبیث و پلید

در دل

به دل

گُرد

پهلوان

پیش اندرون

در پیش، پیشاپیش

انجمن شد

گرد آمد

خرد

اندک

کافریدون

که فریدون

اندر

در

سالار

سردار

غو

بانگ و خروش، غریو

گیتی

جهان

چو

چون، هنگامی که

چو

مانند

داد

حق و عدالت

اندرون

درون

که

کس

شدند

رفتند

نیرنگ

فریب

بُرنا

بالغ، جوان

بگشادی

می گشاد

ترگ

کلاهخود

خُرد

ریز، ریزه

سروش

فرشتۀ پیام آور، فرشته

خجسته

فرخنده، مبارک

میان

کمرگاه

بند

ریسمان

بُن

ته

آویخت

آویزان کرد

شهره

نامبردار، نامی

هلال

ماه نو

در میدان او

در برابر او

دستان

دست ها

گردون

آسمان ، روزگار

بربستن

بستن ، بند کردن

الحاح

اصرار، پافشاری کردن

خواست

درخواست کرد

کناره

گوشه، کنج

خَلق

مردم

حیران

سرگشته

مجرّد

صِرف، تنها

نفیر

صدای بلند، فریاد

برآمد

بلند شد

در حال

فوراً، همان دم

دست بر هم زدن

نشانه آغاز زورآزمایی

باب

زمینه، مورد

لایق

سزاوار ، شایسته

 

واژه

معنی واژه

فایق

دارای برتری، مسلّط، چیره

به هوا بردی

به طرف آسمان پرتاب کرد

درآمد

بیرون آمد، وارد شد، آمد

بدر

ماه کامل، ماه شب چهارده

پرستیدن

پرستاری کردن، خدمت کردن

موبد

روحانی زردشتی، دانشمند، دانا

زال

پیر فرتوت و سفیدمو، به ویژه زن

تفرج

گشت و گذار، تماشا، سیر و گردش

پایمردی

خواهشگری، میانجی گری، شفاعت

لاف زدن

خودستایی کردن، ادّعای باطل کردن

منزل

جای فرود آمدن، منزلگاه، اقامتگاه

بازارگاه

چهارسو، جای خرید و فروش، بازار

هنر

فضیلت، استعداد، شایستگی، لیاقت

قصد کردن

آهنگ کردن، منظور قصد کشتن است

سپهبد

فرمانده و سردار سپاه؛ منظور ضحاک

سالار نو

امیر و پادشاه نو، منظور فریدون است

حیران

سرگردان، سرگشته، شیفته، شگفت زده

لاف

سخنان بی پایه و اساس، دعوی باطل، ادّعا

اژدهاپیکر

در شکل و هیئت اژدها، دارای نقش اژدها

درای

پتک، در اصل به معنای زنگ کاروان است

چو

حرف ربط وابسته ساز، هنگامی که ، زمانی که

پایمرد

دستیاران حکومت، توجیه کنندگانِ حکومت بیداد

فریاد خواندن

فریاد خواستن، طلب یاری کردن، دادخواهی کردن

اساطیر

جمع اسطوره، افسانه ها و داستان های خدایان و پهلوانان ملل قدیم

محضر

استشهادنامه، متنی که ضحّاک برای تبرئۀ خویش به امضای بزرگان حکومت رسانده بود


سایر مباحث این فصل